دیگرانه ها



پنجه های بچه گربه ی تازه متولد شده در ارتفاع یک متری از پای درخت تنومندی گیر کرده بود، بی توان بالا رفتن و یا جرات رها کردن و میوهای خسته و هراس زده ای که به شیون نوزادی نورس میماند و احتمالا مادر گم شده اش را به کمک میخواست.

پشت گردنش را که گرفتم هنوز نمیدانست که باید مقابله کند یا به رها شدن از فشار بی امان جاذبه تن دهد. مقاومتی نکرد. توانی هم نداشت برای مقابله.

بعد از به زمین رسیدن باز شروع کردن به ناله کردن و حتی توانی برای برگشتن و نگاه کردن بهمن را هم نداشت.


 زمستان میگذرد

سرد

اما سرمایی نیست

بهاری که خواهد رسید

سبز

اما رنگی نیست

کمرنگ تر از هر بهاری

و هر بار بهاری بی رنگ تر

تابستانی پر از خورشید

گرمای حوصله سر بر

بی گرمایی اما

بی بویی هم

بی سایه ای حتا

و پاییزی خشک و طولانی و غمناک

منتظرِ ریزشِ زردِ کمرنگِ خرد شده

بی هیچ نشانه ای

از تغییری


سالها

فصل ها

ماه ها

و

روزها


تاریخِ شلوغی نوشته خواهد شد

اتفاقی اما نمی افتد

زمانِ من به س بازگشته

خلسه ی میان نفس هایِ کند زمین

چون ایستادن زمان در اوج نقطه ی پرتاب

یا

س بعد برخورد


روزها میگذرند

روزها می گذرند

شب و شب و شب

تکرارِ بازِ تکرار

به تماشای زندگی ایستاده

رقصی در میان نیست

میانه ای نیست

زمستانِ زمان است

سرد

اما سرمایی نیست

هیچ اتفاقی نیست

بی اتفاقی، صلح است

صلحی بی آغاز

همیشه اما معلق

نمیدانم بی اتفاقی شاید خوب باشد حتا

معلق میانِ آمده و نامده


دلم از فارسی هم میگیرد

بی واژه ای برایِ وصف حسِ بی حسیِ زمان


 



آیدا نوشت:

"به نظر من بچه اوج محبت دو انسان بهم دیگه است اونقدر از محبت هم پر شدند که می تونند موجوددیگری رو هم از عشق سیراب کنند و همسان سازی فقط برای عدم انقراض نسله"

من نمی‌دونستم الان موقعیت تراژیک دارم یا کمدی

البته میتونستم بگم برو تخمک هاتو فریز کن بعدها اگه یه اسپرم عاشق پیدا کردی سیرابش کن

البته نمیتونستم بگم من هم یه روزهایی ممکن بوده همچین تصوراتی کرده باشم، "سیراب از محبت"، چه خام اندیشانه و بلهوسانه

در همین حین خانم ترک که دقیقا معلوم نبود در کدام لحظه در کدام موقعیت و با کیه، ظاهراً بله رو به کسی گفته که براش جواهر چند قیراطی صورتی شناسنامه دارخریده، یا امیدوارم خریده باشه

بهاره هم داره تو تفنگدارای آمریکایی پایگاه  نروژ یه قد بلند بورِ مودار رو انتخاب میکنه هنوز 

آیدا هنوز برای من گوشی انتخاب می‌کنه و تو کانالش شعرهای عاشقانه‌ خط‌اطی میکنه و میخونه

خانم ترک امیدوارم انقد باسلیقه باشه که اون مبل فیروزه ای گالری میرداماد رو  بخره برای خونه ای که امیدوارم توی ولنجک باشه با آدمی که شبیه من هست اما من نیست

 لیلا هنوز عکسهای بدون صورت توی پروفایل اینساگرامش می ذاره

هنوز هم شبها برای دیرتر رسیدن هر روز بیشتر پیاده میرم، احتمالا تا چند وقت دیگه کل مسیر رو پیاده برم و بیام


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خريد لوازم جانبي گوشي سامسونگ آرام دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. حفاظ رودیواری *پرسش مهر* طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل Martin فروش ویژه لوازم گرمایشی منزل ماشین ها و موتور کلینیک فنی و تخصصی بتن ایران ( کلینیک بتن ایران )